خیلی وقت است که دلم برای کسی تنگ است

خیلی وقت است این دل بهانه میگیرد

دلم تنگ است و از این دلتنگی چشمهایم بارانیست

چشمهایم بارانیست و دلم هوای او را کرده است

یک عالمه درد دل در این دل خسته نهفته است

دلم تنگ است برای لحظه ای دیدار ، برای لحظه ای نگاه به چشمانش

دلم برای کسی تنگ است که او در کنارم نیست

دلم بدجور هوایش را کرده است

در این حال و هوا ، در این لحظه های پر از تنهایی آرزو داشتم او در کنارم بود

حالا که در کنارم نیست احساس تنهایی میکنم و این دل در حسرت یک لحظه دیدار با اوست

این دل بی طاقت برای کسی تنگ است

کسی که آتش دلتنگی را در دلم نشانده است ، اما در کنارم نیست تا این آتش را خاموش کند

 و همچنان این آتش، قلبم  را می سوزاند

خیلی وقت است دلتنگ کسی هستم

خیلی وقت است دلم هوای  کسی را کرده است

به چه کسی بگویم درد این  دل را ، من  که  به جز او همدلی را ندارم

به چه کسی بگویم راز این  دل  را ، من  که  به جز او همرازی را ندارم

 در کنار چه کسی قدم بزنم ، نگاه به چشمان چه کسی کنم ، دستان چه کسی را بگیرم مگر به جز او چه کسی را دارم

در این دنیای بزرگ تنها اوست که مرا دلتنگ خودش کرده است

کاش در کنارم بود ، کاش تنها لحظه ای او را میدیدم تا درد این دل پر از نیاز را به او

میگفتم ، درد دلتنگی هایم را برایش میگفتم

دلم برای کسی تنگ است ، ولی او کجاست که بداند در این گوشه از این دنیا دلی

است که در حسرت دیدار با او  همچنان چشم به راه نشسته است