تو رفتی
تو رفتی و در سکوت کلبه عشق
تمامی وجود من سخت آزرد
شقایق های این دشت پر از خون
درون سینه ام نشکفته پژمرد
تو رفتی و با تو عشق هم سفر کرد
شریک غم به کام من فرو ریخت
سکوت ماتم درد و جدایی
به شبهای غم آلودم بیامیخت
سفر کردی لیکن دستهایم
کنون در حسرت و غرق نیازند
فراق و دوری ات را چاره ای نیست
پس از تو اشکهایم چاره سازند
بیا ای زندگی بگذر از من
که بی او زندگانی هیچ و پوچ است
فرو پاشیده شد کاشانه دل
پرستوی مهاجر فکر کوچ است
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ ساعت 15:13 توسط محبوبه
|