انتظار
باز هم منتظر آمدنت می مانم
هر نفس با غم سبز تو غزل می خوانم
باز هم آتشت ای عشق قدیمی هر روز
می کشد پنجه به دیوار و در زندانم
پی دیدار و ملاقات تو هر شب تا روز
اشک و خون می چکد از گستره چشمانت
همه مردم این شهر به دنبال توان
من هم از شوق تو آواره و سرگردانم
گرمی عشق نفس گیر تو تابستانی است
کشته دست همین گرمی تابستانم
بی تو سرسبز تو من بی سرو بی سامانم
کوچه های همه شهر پر از رنگ و ریاست
باز هم منتظر آمدن بارانم
+ نوشته شده در جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱ ساعت 14:17 توسط محبوبه
|